عشق شیشه ای
ماشا کن این لحظـــه هــایی رو که دارن خیس میشن چشام روبه روت نشستم بگیرم با این گریــــه هـــام جـــــواب سوالامـــو از ایـن سکـــوت ببـین رو بــــه روی تــــو زانــــــو زدم نمیخوام با این غصـــــه ها سر کنم نشستــــم همینـــجا ببینم تـــــورو ببینــــــم تو رو بلکـــــــــه باور کنــم با اینکـــــــه کنـــــــــــارم نمیبینمت با اینکــــــه نمیخــــوای چیزی بگی کــــــنار تــــــــو آرامشی بـا منـــــه که مشکـــوک میشم به وابستگی سرم روی این خـــــــــاک میمونه تا نگی توی گـــــوشم بخشیــــــدمت شبیه همون لحظــــه هایی شدی که هر شب تو رویـــــام می بینمت گفتمش:آغاز درد عشق چیست؟ گفت:آغازش سراسر بندگیست. گفتمش:پایان آن راهم بگو. گفت پایانش همه شرمندگیست. گفتمش:درمان دردم را بگو. گفت درمانی ندارد بی دواست. گفتمش:یک اندکی تسکین آن. گفت:تسکینش همه سوز و فناست. سلام عزیزان به وبلاگ rose خوش آمدید امیدوارم از وب خوشتون بیاد حالا یه سوالی دارم به نظرتون چرا اسم وبلاگم عشق شیشه ای خوب آقا پسرا از شما نمیپرسم چون شما قلبی نداریدببخشید دیگه واقعیت دیگه چیکارمیتونیم بکنیم
ویلیام شکسپیر میگه: زمانی که فکرمیکنی تو هفت آسمون یک ستاره هم نداری یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری میکنه
ادامه مطلب
Power By:
LoxBlog.Com |